شب زده و خاموش
این وبلاگو با تموم وجود برای همه و همه و بر اساس واقعیات نوشتم داستان ها همه واقعین
یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:, :: 11:52 :: نويسنده : ملیسا
چه قشنگ میگه:
شب از پنجره بهم زل زده بمون ماه من پناهم بده پناهم بده که بارون میاد که پرپر میشم تو دستای باد نترس از من و غروب نگام یه کبریت بکش رو تاریکیا بهم شک نکن اگرچه گمم پناهم بده گل گندمم تو این لحظه ای ک ماتیم به هم من از تلخی تو ناراحتم بگو چی شده............................................. واقعا بعد یه مدت چی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خیلی بده وابسته شدن خوار شدن کوچیک شدن هیچوقت وابسته نشو نظرات شما عزیزان: ![]()
|
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
|
|||||||||||||||||
![]() |